۱۳۹۱ فروردین ۱۴, دوشنبه

سردِسرد

انگار دنیا  اسفند به خواب زمستانی می رود
وقتی که تو برای همیشه می خوابی
بهار که تمام شود ؟
یا تابستان ؟
شاید هم پاییز که بهار می میرد ؟
نکند یلدا که به دنیا می آیی ؟
تو فقط زمان بده
من صبرم را بزرگ می کنم
زیر تموز ترین آفتابها می ایستم تا یخ نزنم
از این همه دوریت
از این همه دلتنگی ...
نه اینکه باور نکنم
نه !
یک جور عجیبی مثل ایمان
یا شاید یک چیزی که من اسمش را نمی دانم
باور نمی کنم که تو مُرده باشی .
این تسلیت هایی که می شنوم اراجیفند
شاید هم دروغ سیزده !
این پارچه های سیاه چرک مُرد شده اند ،
برای خانه تکانی با آب و وایتکس می شورمشان .
این لباس هایت که نجیبانه بوی تو را درخود حفظ می کنند
تسلی شب هایم هستند .
شانه ات ...
دستت درد نکنه که موهایش را نگرفتی
باید یادم بماند وقتی می رفتی برای آخرین بار  از خانه بیرون و موهایت را شانه می زدی موهایت چه رنگی بوده .
اصلن چرا این رنگ قشنگ را می رفتی که رنگ کنی ؟
عکسهایت از بس قشنگند ،
از بس حرف می زند چشمهایت  ،
که در فاب عکس جا نمی شوند !
صدایت مدام در سرم ...
یک کم سکوت کن بگذار من هم حرف بزنم خوب
من هم بگویم چقدر دلم تنگ است
نه . نه !
این طولانی است
من فقط صدایت می کنم
:
-زری
+ جانم .
همین کافیست !
همین برای اینکه همه ی این چهارده روز را ببری زیر سوال کافیست
همین برای آتش بس این همه اشک کافیست .
ببینم به ساعت تو که خوابید ه ای ساعت چند است ؟
توی کشو چند تا سکه دو تومنی از همان هایی که بچه بودم می دادی دستم تا شیر بخرم قایم کردم
می شود با آنها زنگ بزنم تا تو را از خواب بیدار کنم ؟
خودت تلفن را بردار
من برای صدای تو دلم پر می کشه .
آخ از این شبها ...
باهار شبها کوتاه بود ؟
یا من عوضی گرفته ام ؟
پس چرا صبح ها هم کوتاه نیست ؟
نعلتی ها !
ساعت را هی عقب می کشم ،
به ساعت آخرین باری که تو را نگاه کردم
بر نمی گردد نگاهت اما ...
ساعت را هی جلو می کشم
نمیگذرد زمان !
یادت که هست ؟
آره یادته .تو از آلزایمر می ترسیدی پس یادته که یلداها تولدت بود
خوب شد که نیستی
ببینی دلتنگی ما چقدر بلند است
انقدر که هیچ عالِم و نجوم شناسی نفهمید شب آخر زمستان بلند تر از یلداست حتی !
چقدر حرف دارم که برایت تعریف کنم
حرف های خنده دار
که بعد تو با صدای بلند برایم بخندی،
و وقتی پای تلفن برای دوستت تعریف می کنی من یواشکی بخندم  .
این شعر چرا انقدر بلند است ؟
اینکه شعر نیست من چقدر خنگ شده ام
من دارم با خودم حرف می زنم

" تو فقط به خانه برگرد "


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر