۱۳۹۱ اردیبهشت ۳۰, شنبه

بوی خوش زن

زنم باید لاغر باشد .دستهایش بلند و کشیده باشد .از پس یک کارهایی بر بیاید . احساس داشته باشد . اما مغرور باشد . من زنهای مغرور را دوست دارم .موهایش را بدون اینکه به من بگوید رنگ کند . می خواهم بدانم چه رنگی دوست دارد خود این زن ! بعضی لباس هایش را بی من بخرد و بخواهد من را مهک بزند که فهمیده ام قوس کمرش چقدر قشنگ تر چشم را می دزدد یا نه .باید زیرک باشد .آشپز باشد.این خیلی مهم است .می خواهم بین من و او و آشپزخانه پیوند عجیبی باشد . زود و تند قضیه را فیصله بدهد و خودش رو بروسونه به من . می خواهم برای آغوش گرفتنش داستان سر هم کند.فیلم بخرد سر راه زنگ بزند که فیلم داریم امشب ها . بعد موقع فیلم دیدن فرو رود توی بازوهام . می خواهم یک چیزی روی تنش بکوبد .یک چیز خاص کوتاه و مختصر. اندامش بسیار حائز اهمیت است . و اصالت موهای پشت گردنش حتی !
می خواهم صاحب مقام باشد .حتی اگر مقامش کتاب فروشی است .حتی اگر پزشکی است .حتی اگر نقاشی است.من می خواهم به خودم بگویم سلام صبح به خیر آقای شماره ی شش .شما همسر یک نقاش هستید و زندگی از حالا روز جدیدی است ! راهم را بگیرم و بروم و شب بدانم که می رسد.حتی اگر بعد از من برسد هم مهم نیست.من انتظارش را دوست دارم . وقتی چشمهایش را از تاریکی راهرو به روشنایی فضای خانه باز می کند من گشادی مردمکش را دوست دارم . 
زن باید روی میزش پر از کرم های مختلف باشد که وقتی دلم برایش تنگ می شود بروم کرم دستش را بو کنم بگم این دستهای تو خارق العاده است . بعد اینها را توی روی خودش نمی گم . این ها را وقتی شبها جمع می شود توی بازوم با فشار دستام بهش می گم . 
باید بریم زن بگیریم 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر