۱۳۹۱ مرداد ۸, یکشنبه

چوب حراج زده به مالش

خانم شیک زنگ زده که گند کاری ها را صاف کاری نقاشی کند .ما هم به شیوه ی خودمان کم کم وا می دهیم . میگوید می خواهد برود در پیشه ی فلان.بعد می گوید می خواهد کامپیوتر اتاقش را بفروشد. تاریخچه ای دارد برای خودش این کامپیوتر! سالها پیش خریداری شده .خریدنش هم داستان داشت .فروشش هم دارد. این دستگاه را برایم پای تلفن شرح می دهد که حاوی دو موس ( هرکدام متعلق به سالهای بسیار دور) دو کیبورد (چیزی نگویم بهتر است!) یک مانیتور پر حجم و میز پر کن و یک کیس در ژانر خود بی نظیر و... .
بعد خنده ام می گیرد که موس ها را می خواهی به ده هزار ریالی بفروشی ؟ به کاسه بشقابی ؟ دمپایی پاره بیار جوجه رنگی ببر ؟ فصل تابستان روحیه آدمها را هم عوض کرده .بعد به حالت غش و خنده خدافزی می کنم که بعدن حرف می زنیم. چرا آخه ؟ من اسم شما را گذاشته بودم خانم شیک آخه ! چرا ؟ چقدر زیر سوال رفتم با نامگذاری ام !