۱۳۹۱ بهمن ۱۰, سه‌شنبه


درنیمه های تاریک روشن اتاقهایی که پنجره هایی بسته دارند
در مقابل آینه های قدی
شاید !
نه !
باید جایی از زمین باشد که دراز بکشی روی تن معشوقه ات
روی امن ترین قلب دنیا
جایی که تپیدن قلبهایش فالش نمی رود
جایی که فاصله صدای فریاد نیست
جایی که آینه های قدی اش زیبایی دو تن فرو رفته در هم را به رخ دنیا بکشد
جایی که آروم در گوش هم بگویند
فقط از هم
از لرزش هم ...
جایی که ادمهایش دعا می کنند ساعتها خواب بمانند
و درها بسته شوند
و حبس بمانند
با خودم هی تکرار می کنم جایی هست .من می دانم !


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر