۱۳۹۱ اسفند ۴, جمعه

یعنی نشسته روی کاناپه و لم داده و کاغذهای روی میز را نگاه می کند ؟ نه! کاغذ ها رو دم رفتنی جمع کردم .حواسش هست من نشسته ام و نگاهش می کنم ؟ یعنی ممکنه رفته باشد و ضرباهنگ کنار تخت را برداشته باشد و بیلبیلکش را چرخانده باشد ؟
بی اینکه فلز حکاکی لاو استوری را بخواند آیا دانسته آهنگش را ؟ بعد که زده به وقتهای غریب زدن من فکر کرده آیا ؟ آیا دستش را تا آرنج فرو برده در دبه ی شور کنار آشپزخانه ؟ یا حتی شیشه ی ِ خالی ِ جدیدِ بار را بو کرده تا حدسش را به کار بیندازد که شات هایش را با کی زده ام ؟ کِی زده ام ؟ 
کلید در آپارتمانتان را روی در جا بگذارید تا یکی ( اصلن هم اسم نمی بریم کی !) برود توو . تو را بینابین درزهای پنجره و صدای لولای در و روی تختت بوخواهد کشید ، خواهد شنید .اما نمی دانم خواهد گریست ؟حالا مازوخیسم گرفته ام که چی ؟ این کُره خر مغز این آدمه - همانی که از نطفگی دُمش تشکیل نشد ، همان چهل و هفت کورموزومی معروف - رم کرده و به نُچ نُچ ما نمی ایستد .هعی سعی می کنم باهاش دوست شوم خرش کنم اما این خر از این خرتر نمی شود . من همچنان ذکر می گویم :" سلام الاغ عزیز حالت چطوره ؟" 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر