۱۳۹۲ شهریور ۵, سه‌شنبه

نماها- جزئيات


مورد پسندم است به شدت. اگر از روي تصوير با دور ضربدرسه بزنند عقب يك جايي از زندگي مي ايستم كه اين بار معماري بخوانم. دكور. عليرغم اينكه كار و رشته ي فعلي ام را دوست دارم. خوب به نظرم مي توانم يك كار ديگري كنم. دست و پايم را اينجا با روز از نو درس از نو بند كنم. خوب رنگ سبزش دلم را مي برد. شايد فقط بخواهم اينجا سبز باشد. گچ ريختگي در سقف مرا جذب خودش مي كند. يعني كي ريخته؟ صبح بوده يا شب؟ كسي در خانه بوده؟ آخ لوستر را ببينيد. لطفا خودتان با خودتان راجع بهش حرف بزنيد. چارچوب در را ببينيد. يك رنگي روي ديوار بالاي در شُره كرده.  كنسول و آينه در پس زندگي من جايگاهي خاص و ويژه دارند. تابلو جايش همان جا خوب است. مبل ها! دو نفر اينجا بوده اند؟ حرف زده اند؟ با هم رفتند؟ يا يكي مانده و از پشت پنجره رفتن ديگري را ديد زده. خوب اينهايي كه من علاقه دارم باستان شناسي است ييا معماري؟( از است و هست به جا و مطمئن استفاده كنيد) كف را هم ببينيد. پاييز باشد. نيم بوت آقا يا خانم تق تق همه ي خانه را پر مي كند. كسي چيزي مي بيند كه من نمي بينم؟

۴ نظر:

  1. دیده بودی لوسترش به جای ادیسون شمع می خورد ؟

    پاسخحذف
  2. من یه سایه هم پشت در می بینم. انگار نه پای داخل اومدن داره، نه پای بیرون رفتن...

    پاسخحذف