۱۳۹۳ اردیبهشت ۲, سه‌شنبه

با لوگان همه چيز در وقت قدم زدن و خوش گذراني خوب بود. بعد همه چيز در همان شرايط كم كم به آن كيفيت نبود. يعني توت فرنگي همان قدر بهم مزه نمي داد كه اول هاش مي داد. لوگان همان لوگان بود شايد اما از اون جايي كه گفت زاناكس آدم من باش و تعلق و تملك شايد من ديگر من نبودم و يك چيزي خورد توي مغزم. بعد كه من خواستم ديدم او جور خواسته من نيست. ترس از تعلق شايد، ترس از اگر من نتوانم چي؟، ترس از اينكه كم بيارم و همه ترس ها اتو كشيده شده رديف شدند تا ايفاي نقش كنند. چند بار لوگان را بوسيدم تا بگذارم كنار اما كنار يك بار شد لب طاقچه و بار ديگر ديدم پهن است وسط داستان. شايد به قول آيدا يادم رفته بوده چرا نتونستيم و رسيديم به بوس و كنار گذاشتن. اما آخ از نوع كنار گذاشتن كه بلد نبودم برم جلو چشم يارو يك گندي بزنم تا بيخيالم شود. هميشه دلم خواسته بود خوب تمام شود. همه جا، همه چيز. سفر خوب تمام شود، كار خوب تمام شود، رابطه هم به نوبه خود. اما هميشه همه چيز به خواست من نبوده و نيست. گاهي باشو گفت جفتك بنداز و من نتوانستم چون جفتك پراني دچار آبله مرغون وجدانيم مي كرد. منم نه اينكه خوب ماجرا بوده باشم. نه، نبودم. 
با مرد گاهي حرف تمام مي كردم. اما يك چيزي اون وسط مي گذاشتيم تا خالي نباشد. شده باشه حتي يه هندونه كه با قاشق دخلش را در بياوريم. مرد خسيس بود به من. يعني چي؟ يعني دلش مي خواست من براي او ولي گاهي او نه براي من باشد. اسلوب خوني ش اين بود. يعني زاييده شده بود از اول توي غنداغ(غنداق؟ قنداغ؟) اين شكلي و از سر عشق نبود. عشق البته اين چيز ها را ندارد. 
هر وقت نيمه شب كه دلت مي خواست مي شد با يك اشاره به بازوي مرد، آغوشش فرم بدنت را بگيرد و كونت را به شكمش بسابي و باقي خوابت را با خيال راحت ببيني اما با لوگان داستان از قرار نچسبيم به هم كه راحت تر نفس بكشيم بود. با مرد يك شعر را تا دو خط هم نمي توانستيم با هم بخوانيم اما با لوگان فول آلبوم مي شد خوند در مستي و هوشياري. فرق زياد بود اما تا كي مي شستم هي به اين اونو داره و اون اينو داره؟ گفتم دلم را ببرم بيرون. رفتيم مركز خريد. با اولين پيرهن چارخونه پشت ويترين كه دلم رو برد، ديدم چند ثانيه اي از تصور مرد در رخت مي گذرد. دستم را گرفتم بردم خانه. ولو روي تخت. كاغذ و قلم گذاشتم جلوم. ديدم بعضي ها در آدم تمام نمي شوند اما بعضي ها را بايد تمام كنم. 
تراپيست ديد ماجرا رو. تمرين سخت داده. بسازم. بسازم و بسازم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر