۱۳۹۳ شهریور ۲۸, جمعه

زندگی شاید نور باشد


زیباترین تصویر های زندگی م با بازی حجم نورها که پرت می شوند روی اجسام، صورت ها و اندام ها ساخته شده است و ساخته می شود. مردمک چشم هایم باز می شود و نور را اعجاب انگیزتر از همیشه در چشم های قهوه ای روشن دختری که مست است می بیند. ته زمینه این تصویرها صدا دارم. صدایی که می پرسد چرا دختر؟ دختری که می گوید خوب است همه چیز. می توانم از سر شب چشم های علف زده ام را بگذارم روی کولم بروم توی تخت. اسب رومو بکشه و خوابم ببرد. بین خوابهایم صدای اسب بیاید که دوستهایم اینجا هستند؛ برنج دودی بیار برام لطفا؛ کاری نداری خداحافظ. می توانم صبح آن روز شیر قهوه ام را که هم می زنم و صدا می دهم هووم خیلی خوابیدم اسب، به تصویر گیلاسهای شراب که از بار آویزانند و شکسته اند فکر کنم. به آشوبی که بین رویا انگار دست برد زیر پیراهنم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر