۱۳۹۳ شهریور ۱۱, سه‌شنبه

خانم کنار کارما یک آداب پس از جدایی می نویسد که مثل همیشه دل آدم را آب می اندازد به تب و تاب دادن به این پس از جدایی. از خوبی های اعتماد به سر جای خودش اتفاق افتادن هر اتفاقی این است که انگار دلت درد کند و بدونی چای داغ و نبات ارومترت می کند. 
چند روز پیش یک روز کامل وسط هفته ی شهریوری را در منزل بودم. اسب سیاه دستش بریده بود رفتم براش تخم مرغ آب پزهای صبحونه اش رو پوست کندم و سر ظهر رسیدم با یک بغل ریحون و کرفس خانه. همانطور که هر کسی باید خودش را بوس و بغل کند، من هم خودم را برای خورشت کرفس هایم می ستایم. با ریحون ها چیکار می کردم؟ آفتاب از لای پرده های مخمل پهن می شد روی سنگ های آشپزخانه. بنفشه ها را آب دادم و بوی کرفس را به پا کردم. برنج دودی خیس کردم و ده بار گفتم برنج دودی گلی است از گل های بهشت. 
کم کم غروب خودش را رسانده در خانه و ریحون ها آبشان رفته و با گردو و سیر تازه و پنیر پارمزان و روغن زیتون میکس شدن. اسب کوچک زنگ زده پاشو قابلمه تو بزن زیر بغل و حُسن نیتت رو به ما ثابت کن. دژاوو رو استاپ کردم و یلم را زدم زیر بغل و قابلمه کرفس زیر اون یکی بغل و ریحون به دهن رفتم پیش اسبا. ساعت دو صبح شده و در تلاش یک گول مالی اساسی بر سرم هستند که صبح یکی میره سنگک می گیره و ما برات نیمروی تند می ندازیم و چای داغ بعدشم اون یکی گردن گرفته. دو ساعت بعد صبح شده همه گردنا زیر بالشت. می خواستم از آداب پس از جدایی بنویسم سر فرمون رفت توی خوراک دلپذیر. چقدرم بهتر!

۴ نظر:

  1. شکموی خوش مشربی هستی که بلده زندگی رو رنگ بزنه ....

    پاسخحذف
  2. همیشه از دلت بگو و به آن فکر کن تا به آداب پس از جدایی .فرمون خوراک خوب فرمانیست . اصن چه معن داره زاناکس به این چیزا فکرکنه . به روزهایی که بوی خوش دارد فکر کن و منتظرشان باش. ای روزها دیر نیس هر چند که این روزها هم بهترین روزها هستن برای خودش و خودمان .

    پاسخحذف