۱۳۹۴ مرداد ۳, شنبه

دریمر

آدم ِ سرزمین رویام. اونایی که می نویسن زیر پروفایلشون دریمر، من توی ذهنم نوشتم. از خواب پریدم. هوا هنوز تاریک بود. باورم نمی شد که انقدر واضح همه چی رو یادم می اومد. خوام برد و صبح هیچی یادم نبود. 
چند ساعت بعد نوشتم باید ببینمت. اصولا فردا جواب می داد. همون موقع نوشت کجایی. آماده شدم راه افتادم. 
در باز شد. پشت دیوار نیم رُخش دیده می شد. بغل یواشی به طور شانه به شانه دادیم به هم. برایم گل گاو زبان ( دم نوش مناسب با آداب بی قراری) دم کرد.
چند ساعت گذشت به حرف. کمی بعد ترش سبابه ام را تنظیم کردم دیدم  ایستگاه خبری سلامتی می گه چقدرآرومم. گفت تو آرومی واقعا". لباس پوشیدم و برگشتم خانه. توی تخت. به سنت تابستان و هوای گرم و ملحفه سفید خنک. آدم خوشبخت است اگر دوستی داشته باشد که بتواند درباره دریمر بودنش به او بگوید. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر