۱۳۹۴ شهریور ۲, دوشنبه

دوشنبه معمولی می باشد

بیدار شدم و دوش گرفتم بعد رفتم دفتر. امروز حس کردم باید صورتم را بیشتر سمت آفتاب بگیرم. کمی به ناردونه فکر کنم و کمی هم صدای خنده های لوگان را توی دلم روشن کنم بشنوم. با نون حرف زدم گفت دیت دیشب خوب بوده و هنوز برای زنها بوسیده شدن دستشان توسط مرد ها لذت بخش است. یادم افتاد این صحنه را از نزدیک چند شب پیش هم دیدم. امروز توی شرکت جدید هم جلسه داشتم و حسادت همه زنها هنوز برایم جالب است. شب بعد از تمرین باید بروم کمی کلم بروکلی بخرم. الان هم از پشت میز بلند می شوم می روم کنار پنجره تا ببینم حال گیاههای رو به آفتابم چطور است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر