۱۳۹۶ فروردین ۲۱, دوشنبه

مساله اینه که واقعیت ماجرا مثل ماهی تابه الان خورد توی صورتم و مثل چینی ها صاف و پخ شدم. چقدر آدم می تونه یهو زیر آبی بره برای خودش و یهو سرش رو بیاره بیرون ماجرا و ببینه عه 3 من چه تابلوی به من توجه شود لطفا دارم. اینطوری که دو روز آف می شی که کسی بهت زنگ نزنه اما حقیقتش اینه که برای اینه که لطفا به من زنگ بزنید و من را تنها نگذارید. اما بالاخره که چی ؟ بالاخره که نفست بند میاد زیر اون مارمووز بازی. بالاخره که تابلوتو می زاری زمین و الان اون موقع ست که باید بری اعتراف کنی. هر آدمی کشیشی ست. برو اعتراف کن فرزندم که انقدر جفتک انداختی. چون صرفا مسئول نبودی. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر