۱۳۹۶ شهریور ۲۰, دوشنبه

نامه ای به خودِ خرِ عزیزم

سلام خودم 
هنوزم داری اشتباه فکر می کنی که مریخیها ونوسی ها رومی فهمن. نه نمی فهمن. انقدری که توجه براشون به یک موضع خاص از زندگیشون مرتبط می شه. بعضی وقتا آدم نمی دونه باید خوشحال باشه که یک نفر بهش دروغ می گه می فهمه یا نه ؟ یک طور بلاتکلیفی. 
خوب عزیزم دلبندم خودت رو جایی قرار نده که مجبور شی دروغ بگی. خودت رو جایی قرار نده که از اولویت نبودن درد بیاد. خودت رو جایی قرار نده که کسی که باید باشه نیست. خودت رو جایی قرار نده که پیاده داری می ری تا خونه حس کنی هنوز چراغا خاموشن و امشب حتی خودمم دلم نمی خواد برم روشنشون کنم و تصمیم بگیری بری یک جایی تخت بگیری بخوابی. خودت رو جایی قرار نده که هفت سال بعد فکر کنی عه عه اونجا بودما... توی یک قدمی خود ِ خرش... چکاری بود کردم آخه؟ خودت رو اونجاها قرار نده خودِ خرِ عزیزم. 
خودت رو جایی قرار نده که همش سرویس کنی خودت رو. خودت رو جایی قرار نده که مجبور شی الکی لبخند بزنی و پای همه مکالمه هات بگی خوبم مرسی. خودت رو جایی قرار نده که وقتی می خوای تنها نباشی، تنها باشی و وقتی می خوای تنهای باشی، تنها نباشی! 
خودت رو جایی قرار نده که فکر کنی خیلی پایینه دستت اون بالاها نمی رسه، همیشه چارپایه ای و نیروی بالابرنده ای نیست و طبعا جایی قرار نده که از اون بالا واهمه ی سقوط داشته باشی. 
خودت رو جایی قرار نده که دوش امن ترین، راحت ترین جایی باشه برای اینکه یک زن رو ببری برای پناه و گریه کردن. خودت رو جایی قرار نده که همه بهت تکیه کنن و جاشون روی تو بمونه. 
خودت رو جایی قرار نده که دلت چلوکباب بخواد اما موندی توی خونه یا یکی فکر کنه آخی! دست آخر هیچکی فکر نمی کنه و تو از لیلا حاتمی توی رگ ِ خواب هم احساس حماقت بیشتری کنی و در آخر یک گربه هم بغلت ندن. 
خودت رو جایی قرار نده که دل هیچکی و دل خودت حتی برای خود ِ خرِ عزیزت بسوزه. خودت رو جایی قرار بده که بتونی بزنی قد شونه ی خودت و بگی فقط خودت. 
همینطوری به عادت خوب گل خریدن برای خودت ادامه بده. 
همینطوری پیرهن بلندت رو بپوش و برو کافه کن. 
همینطوری سفر کن. دور شو. هر وقت دلت خواست برگرد. 
همینطوری درخواست کار جدید کن. 
همینطوری یک روزایی نرو سرکار بی که از قبل خبر داده باشی. 
همینطوری خود ِ خر ِ عزیز ِ خودت باش. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر