۱۳۹۶ مهر ۳۰, یکشنبه

می بینم که نمی تونم خوب بخندم اونجاهایی که نقابام عوض می شه. می دونم که روزای آسونی نداشتم. می دونم که برای خودم تنها کسی هستم که می دونم. می دونم که قبل از اینکه معشوق، خواهر، دختر، عمه، مهندس، دوست و هر چی باشم "زن" هستم. 
حالا شبا مامان خود به خود یه لیوان آب می آره بالا سرم و هر روز می گه هر چی بود تموم شده. تو خوبی. تو بهترینی. تو می تونی. ببین کی داره اینا رو می گه؟ مامان! ببین کی دکمه از نظرها پنهان رو زد؟ همه آدمایی که گفتن ما هستیم. تو بهترینی. تو می تونی. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر