۱۳۹۶ بهمن ۲۵, چهارشنبه


تهران داره بارون خیلی شدیدی میاد. امروز دفتر سبزآبیه همراهمه. این دفتر رو وقتی هاید تموم شد نوشتم. می خوام امروز بخونمش و ببینم کجاهاش رسشه هایی داره تا بتونم تمومش کنم. 
دیشب وقتی رسیدم خونه خیلی دیر بود اما از اینکه پروژه این ماهم عالی رفت جلو خیلی خوب بودم و خوابم نمی برد. 

خیلی زندگی معمولیه اما هیمن که می دونم یه چیزی توم افتاده مثل یه جنین سقط شده خوشحالم. اینکه می دونم چیزی که دیگه بند نبیت همین روزا سقط می شه. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر