مرد همیشه تمیز و اصلاح شده بود، خوش بو و خوش غذا. آمادهی سفر و بی باید و شاید، حواسش جمع تنپوش و زمان حضورت، آدم تملک و دارایی، جوری که شش دانگت را انداخته پشت قبالهی زندگیاش و تابلوي داشتنت را هم دور شهر گردانده، آغوشش وقت خوابیدنت راضیت میکرد به سخت داشتنت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر