۱۳۹۶ دی ۲, شنبه

اینکه معشوق مراجعه نکند و فقط فیزیکالی همو ببینید یک حال عجیبی است. انگار نوار ابی که همیشه می خونده "توو آسمون زندگیم ستاره بوده بی شمار.." همونجایی که می گه ای ستاره ی عاشق پاره شده باشه و ابی نتونه ادامه بده توی نوار کاست ماجراشو اما قبلش هم غیر قابل نفی هست. معشوق را میبینی طوریکه دیگر معشوق نیست در حالیکه روزی معشوق بوده. ترقوه همان ترقوه است و دست ها همان دست ها. رویتان را سعی می کنید از هم بگیرید و جز اونجاهایی که کوچه ی بن بسته به هم گیر نمی کنید . اون هم خیلی روون و ... . 

آیا این روونی محض است؟ یا فیک ترین؟ یا سخت ترین؟ 
همین طوری که نشستم دارم موزیک موزیک آروم ِ عمیق ِ زیر پوست ِ هلو مای لاو رو می شنوم دارم می بینم که با بیل آتیش رو جا به جا می کنه. چرا هر دو با هم توسی پوشیدیم؟ مبادا هامون برای رسیدن به این مکان متفاوت بوده... از هم بی خبر... حالا رسیدیم اینجا با دو مقصد متفاوت. می بینید؟ خیلی عجیب آروم نشستم دارم می بینم دست ِ روزگار رو ... هعی هعی هعی... 
چرا آرومم؟ توی دلم پوز خند می زنم چرا که نباشم؟ 
چقدر همه چیز غیر قابل پیش بینی هست. همین و بس. 

۱۳۹۶ آذر ۲۷, دوشنبه

در ستایش خانم 25 نوامبر

آدم امروز می داند با کسي که دنبال مادر، پدر، خواهر و برادرش توی روابط دیگرش می گردد عمرا نباید مراوده دوستی، شغلی و مادی داشت چه برسد که راهش بدهی به شراکت عاطفی، به زندگی خصوصی.

۱۳۹۶ آذر ۲۱, سه‌شنبه

مرا ببخش برای اینروزها که نا امیدم ...

مثل باغبانی که یادش می آد باغش چقدر پربار و پر ثمر بوده و الان که می بینه توی همون فصل خشک شده باغش، نشستم و نگاه می کنم.
یک سال می گذره و باور نکردم هنوز که این همه مساله یک باره به باغم زده. نمی تونم اسمش رو بزارم آفت از بس می شنوم صبر کن. فقط حرس شده باغت. انقدری ایمان ندارم الان که بتونم ثمر پیش رو را ببینم.
هم انقدر که در توانم نمی دیدم و تونستم، می دونم فکر می کنم که می شکنم و نمی شکنم.
به سلامتی یک روز نزدیک و یک خنده از ته دل پیک اول بالا.
به سلامتی یک روز نزدیک و دل پر امید...