۱۳۹۰ بهمن ۱۴, جمعه

گیفت


وقتی بسته ای  را پرت کرد توی بغلم از راه دور، من نمی دانستم این بسته را برای چی داده و درونش حاوی چیست... از لحن صدایش دستگیرم شد این بسته حاوی "     " است . حالا هم که می نویسم نمی توانم حس آن لحظه را و حتی حالا را بگویم که حدس زدم چیست .باید صبر میکردم تا زمان بگذرد تا اتفاقی بیفتد که فکر کنم حالا وقت آن است که بسته ی کادو پیچ شده را باز کنم و ...
و زمان هم که کارش گذر است و می گذرد ...
آدمها فرار می کنند و از خود چیزی جا می گذارند . همیشه در فیلمها کسی که می رود یک نامه ی خداحافظی می گذارد روی تخت و می رود اما نامه ای در کار نبود .یک بسته بود که برایم توضیح داده شده بود که هر وقت دلگیر شدی از یکی از این "عذر من را بپذیر " ها بردار و قضیه را حل کن .
 دنیای آدم ها حتی درصد رنگشان با هم فرق می کند .من چه خبر دارم از دنیای آدمی که کنار خیابان منتظر ماشین ایستاده و مدام ایمانش را با اولین ترمز ماشین امتحان می کند ؟ نه !ما بی خبرتر از آنیم که خیال می کنیم .
"بادبادک " یک پست معمولی نبود که بعد بشود تگ اکثر نویسه ها .بادبادک یعنی منی که هر روز به خودم یادآوری می کنم آزاد باش "رها" زندگی کن . بند چیزی نباش و طنابت را اگر جایی بند کنی فقط آدم هایی که زیر سقف آن آسمان زندگی می کنند و آدمهای کمتری که سرشان را بالا می کنند تا ببینند هوا ابری است یا نه ، تو را می بینند ...
کسی که دنیا برایش زندان است چه فرقی می کند کشورش آزادی را چه معنی کند و دیوار های این زندان را چقدر فشرده تر کنند ! اوین یا پاریس ؟ !کسی که نا بیناست چه فرقی می کند چراغ اتاق را برایش روشن بگذارند یا ...؟ کسی که آزاد است و زندگی را یک شوخی مسخره می گیرد که جدی گرفتنش کار احمق هاست چه فرقی برایش می کند بمب اتم صلح آمیز است یا ... ؟
بسته رسید .
فکر کنید به بچه ای که تازه راه رفتن یاد گرفته یک جعبه پر از چسب زخم بدهند برای وقت هایی که زمین می خورد .وقت هایی هست که وقتی خیلی خوب راه می روی ودیگر هیچ کسی نگران زمین خوردن تو نیست ، دقیقا" همین وقتها بی هوا زمین به تو می خورد  ! زخم می شوی و چسب زخم ها تمام شده اند .و به صلابت این درد ،این زخم ... نه!
شاید از ترس تمام شدن چسب زخم هایت حواست را جمع کنی که دیگر زخم نخوری ، و یا شاید با خیال راحت بلاسوز هر بلایی شود .هوم؟


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر