۱۳۹۱ بهمن ۱۴, شنبه

غیر معمولی

زودتر از معمول رسیده بودم خونه و بساط پاستا و خامه و این‌ها را اماده کرده بودم. زندگی تک نفری قانون بر نمی‌دارد. مثلا لازم نیست مهمان شامت حتما ساعت هشت رسیده باشد و گرنه بی‌ادبی و این‌ها تلقی شود. خوب دوست نزدیک ده می‌رسد و می‌نشینیم سر میز. مثلا سراغ حاشیه نمی‌روی و حال خاله و عمه و تعارفات و این‌ها را پی نمی‌گیری. مستقیم طرف حرفش را می‌زند که هِی فلانی رابطه‌ی جدیدم اینجور وضعی دارد و تو همین جور که چنگالت را فرو می‌کنی در مخلفات و لبوهای سالاد را می‌خوری سرت را تکان می‌دهی. اگر نظری نخواست حتی نظر هم نمی‌دهی. به ما چه واقعا؟ بعدش ظرف‌های روی میز را جمع می‌کنی و هر کدام لیوان چای‌تان را دست می‌گیرید و هیچ کدام کاری ندارد که چای‌ات یخ شد و این‌ها. اصلا آدم‌ها این‌ جوری ديگر کار ندارند. سرشان را کرده‌اند توی زندگی خودشان و چشم‌هایشان را از این نقاب‌هایی که به اسب‌ها می‌زنند زده‌اند تا حتی غیر‌ ارادی هم پرت حاشیه نشوند. هر کدام دلشان بخواهد می‌رود از ویسکی بار می‌ریزد و می‌خورد و اگر حال کند می‌پرسد تو هم می‌خوری یا نه. هر کدام به شیوه‌ی خود می‌خوابند و صبح را به زمان باب میل خود شروع می‌کنند و خداحافظی‌شان در حالتی ست که یکی دارد برای صبحانه‌اش تست‌های داغ را کره مالی می‌کند و آن یکی دارد می‌رود که برود. هیچ چیز مثل سابق نیست. همه‌ی طناب‌ها بریده‌اند و به هیچ چیزی وصل نیستند. کم کم دارند زاد و ولد می‌کنند این گونه‌ها.

۵ نظر:

  1. خیلی وضع و حال بدیه این طوری:(

    پاسخحذف
  2. زندگی تک نفری قانون بر نمی‌دارد..

    پاسخحذف
  3. شاید هم غیر قراردادی، خوب است گاهی قراردادی و شرطی زندگی نکرد و غیر معمولی بود به شرطی که غیر معمولی بودن شیوه هر روزمان نشود که در اینصورت باز معمولیست :)

    پاسخحذف