۱۳۹۲ شهریور ۱۶, شنبه

يك. حذف؟ بله. گير كرده ايد اينجا كه؟ يك عكس يا ويدئو يا فايل متن را كه مي خواهيد حذف كنيد ديديد چه سختت مي شود؟ قبلش بايد يك تراپي كرده باشي خودت را. بعدش بيشتر. اما اگر ايستاده باشي بالا سر كسي كه دستش مي لرزد تو را پاك كند و تو ناظر بر حذف خودت بايد مي بوده باشي و مجري طرح چه؟ 

دو. چشم هايم رصد مي كند. نشسته ام پوست مي كنم با نمك مي خورم. گير كرده ايم در مسير. ترافيك. بي خيال رفت يا برگشت فقط پسته ها را پوست مي كنم و نمك مي زنم و مي ندازم بالا. مثل نخود. مي پيچد. توي شهر افتاده ايم. هيچ وقت نمي دانيم كجا مي رويم. نمي دانيم كجا مي مانيم. اين را كه فهميدم زدم به لق دنيا. زدم به پسته. پرسيد چلوكباب؟ گفتم هر چي. هتل؟ هرچي!
اولين  پنجره سمت چپ همانجايي كه برگهاي درختهاي بلند خيلي آرام آرام خودشان را براي ما لوس مي كنند، همان جايي كه انگار دنيا را زده اند روي صداي ملوي خانم سلنديون. برگ و كوبيده و استيك با سس قارچ را گذاشته اند جلو. دارد سعي م يكند شادت كند. شاد كردن سعي كردني است؟ دارد موسيقي خانم دلكش بي صدا پخش مي شود. گارسون شماره اتاق را مي پرسد. من بيرون را نگاه مي كنم. خيلي نگاه مي كنم. او كلافه است كه دارد مي رود. وقت رفتن همه كلافه اند؟ پس چرا...؟ نه، نه، نمي خواهم يادم بيايد. يك خانم و آقايي با نوزاد پسر سي و پنج روزه شان ميز دو نفره ي پشت ما را انتخاب مي كنند. مرد نوزاد را بابا صدا مي كند. گاهي هم پسر بابا. استيك تند است. از زن مي پرسد بريم سنگاپور؟ زن روبه راه و قبراق است. همراه اول مي گويد نوزاد يك هفته اش است. من با سر رد مي كنم و همين جوري كه با كاردم خودم را مشغول تغذيه كردم زير يك ماه را نمي پذيرم. هيچ اينترست هم نيستيم در مورد نوزاد اما مي خواهيم در مورد موضوع خيلي علي چپي معاشرت كنيم. من دليل مي آورم كه باباهه خيلي با يارو صميمي شده اين كار يك هفته نيست و بعد جويا مي شوم و مي بينيم رفاقتشان سي و پنج روزه است. 

سه. ساعت دو بامداد است. ما هنوز گرد نشسته ايم. هنوز لب مرز به هم مي بازيم. دست راستم رگ درد دارد. 

چهار. يك آغوشي بيابيم در راستاي  بازوان و سينه اش جايي براي سرمان پيدا كنيم. چشم ببنديم. خوب يا بد. بخوابيم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر