۱۳۹۳ آذر ۱۵, شنبه

مثل كرم كه از سرش تا دُمش را تا كني، تا شدم. مي دونستم نمي شكنم. فقط دارم تا مي شم. اين اعتماد به اون آدمي كه داره تات مي كنه خيلي خوبه. يعني ته دلت روشن باشه هيچي نمي شه، حتي اگر بشه هم تو فقط از وسط نصف مي شي و اين مي تونه يك اتفاق جديد باشه! خيلي خيلي طول كشيد تا اعتماد انقدر زياد شه. يك جايي مي خوندم همين دو سه روز پيش كه زندگي را همه به خودمون ديكته مي كنيم چرا؟ چرا از روي دست هم تقلب مي كنيم؟ همه رفتيم توي تيم هايي كه كاورهاي هم رنگ تن كرده ايم. تيم زن ها. تيم مادرها. تيم معمارها، تيم سبزها، تيم بنفش‌ها، مانده‌ها، رفته ها...
نه اينكه كتمان كنيم شباهت ها و تفاوت ها را. مي توانم يك زن باشم و بي اينكه زاييده باشم حس مادري داشته باشم به يك  گل كه گذاشته ام توي آب تا ريشه بدهد. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر