۱۳۹۱ اسفند ۲۱, دوشنبه

در اواسط می توان از سر نوشت

نشستم روی همان کاناپه‌ی تهِ کافه. آدم تا وقتی آدم‌ها، کافه‌ها ، کتاب‌ها، فیلم‌ها، لباس‌ها، عکس‌ها و هر چیزی را از زاویه‌ی همیشگی می‌بیند همه چیز خوب و بی‌تغییر و بی‌ترس ذره‌ای ناشناخته بودن و بی‌تصور اینکه شاید یک روی دیگر داشته باشد و طراحی ذهنی من را به هم بزند سپری می‌کند.
اما حتی اگر نخواهی زمان این کار را با تو می‌کند. خیلی تر و تمیز کافیست برگردی سراغ یکی از همین علاقه‌های نسبی گذشته‌ات. بعد می‌بینی چقدر گاز داده‌ای و دور شدی از آن چه می‌دیدی یا باور داشتی.
گاهی دردت میگیرد و حتی گاهی سر حال می آیی.
نشستم روی همان کاناپه‌ی تهِ کافه. تُست برشته‌ی مرغ و پستو رو سُس تاباسکو زدم و بعد فلفل ترشی‌ها رو بعد از گاز اول به طعم دلپذیری که تجربه‌اش می کردم اضافه کردم. گاهی دهانم می‌سوخت و آب پرتقالم را با نِی هورت می‌کشیدم.
روی پیشانی‌ام را اگر بانداژ سفید می‌بستم از تردد افکار بی ربط و بی نظمی که می‌آمدند و می رفتند شبیه دیوارهای ساختمان‌ها صبح روز بعد از چهارشنبه سوری می شد.
نه به این فکر می‌کردم که ساعت چند است و چند باید بروم خانه. چه اهمیتی دارد وقتی هیچ کس منتظرت نیست و شب‌هایت دیگر مطابق معمول نمی‌گذرد. چرا ما باید منتظر آدم‌ها باشیم و یا کسی را منتظر بگذاریم؟ خوب هرکس سر وقتِ آمدنش می‌آید دیگر. حالا به هر دلیلی. یکی می‌آید چون خسته است. یکی می‌آید چون گرسنه است. یکی می‌آید چون هوس رختخواب کرده و ...
نه به این فکر می‌کردم که بیرون هوا بارانی ست و جاده‌ها لغزنده‌اند. چه اهمیتی دارد وضع جاده‌ها برای من؟ بهمن هم بیاید آمده دیگر. هان؟
نه به این فکر می‌کنم فردا چند شنبه است و به کی قول داده‌ام کجا ببینمش، نه به هیچ چیزی که مرا در چارچوبی از باید و نباید جا دهد.
از یک جایی، یک زمانی یا یک لحظه‌ی دیداری با یک آدم کافیست فقط ته دلت زمزمه کند چه بی‌قاعدگی خوب است. چقدر از خود راضی بودن حال می دهد. بعد ماشین زمان برت می‌دارد می‌بردت هول می‌دهد تو را در یک تونل تاریکِ غریبی. بعد از آن سر تونل که درآمدی یک کم همه چیز عجیب است. دروغ گفتم، یک کم نه، خیلی! اما یاد میگیری. کافی است خودت را شُل کنی.
رسیده‌ام خانه. بوی لباسشویی راه می‌اندازم. البته بوش بعد تمام شدن خشک شدن رخت‌ها و پهن كردنشان حالم را خوب می‌کند. می‌برم خودم را روی تخت. سر و ته می‌خوابم این بار. موها را هم خیس می‌برم توی تخت. می‌خواهم امشب را زودتر شب کنم. شب را با موهای خیس خواب ببینم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر