لوکیشن صدر غرب ...
خانم پشت فرمان نشسته ( در حیقیقت لم داده ) و می رود .موهایش خرمایی - قهوه ای تیره است .از آرایشگاه شاید برمی گردد . قسمتی از موهایش را با بی نظمی دلبرانه ای جمع کرده زیر حجابش و الباقی از یک طرف گردنش بین یقه ی بلوز قرمزش تاب می خورد .گمانم طره که می گویند همان است !
از آینه دیدش می زنم .سرعت شمار کم کم کم و کمتر می شود .خانم حالا نیم رخش موازی من در یک اتوبان زی می کند . لبهایش نه بزرگ است نه کوچک به گمانم ! ماتیک قرمز پر رنگ بی دریغی به لبهایش خورانده . نمی توانم تصدیق کنم که زیباست چون نیمی از صورتش زیر عینک کاچوئی اش پنهان شده .هیچ چیزی با خودش زمزمه نمی کند .تلفن هم حرف نمی زند .با عجله هم نمی رود .من را هم نگاه نمی کند .او فقط یک بانوست که من رااز خروجی مدرس شمال ترک می کند .
بی شک او زیبا بود و چقدر مرا یاد " ملاقات با دختر دلخواهصد در صد من در ماه آوریل " می اندازد .آیا راهی هست تا او را از مدرس شمال به صدر غرب بازگرداند ؟! آیا هست ؟
خانم پشت فرمان نشسته ( در حیقیقت لم داده ) و می رود .موهایش خرمایی - قهوه ای تیره است .از آرایشگاه شاید برمی گردد . قسمتی از موهایش را با بی نظمی دلبرانه ای جمع کرده زیر حجابش و الباقی از یک طرف گردنش بین یقه ی بلوز قرمزش تاب می خورد .گمانم طره که می گویند همان است !
از آینه دیدش می زنم .سرعت شمار کم کم کم و کمتر می شود .خانم حالا نیم رخش موازی من در یک اتوبان زی می کند . لبهایش نه بزرگ است نه کوچک به گمانم ! ماتیک قرمز پر رنگ بی دریغی به لبهایش خورانده . نمی توانم تصدیق کنم که زیباست چون نیمی از صورتش زیر عینک کاچوئی اش پنهان شده .هیچ چیزی با خودش زمزمه نمی کند .تلفن هم حرف نمی زند .با عجله هم نمی رود .من را هم نگاه نمی کند .او فقط یک بانوست که من رااز خروجی مدرس شمال ترک می کند .
بی شک او زیبا بود و چقدر مرا یاد " ملاقات با دختر دلخواهصد در صد من در ماه آوریل " می اندازد .آیا راهی هست تا او را از مدرس شمال به صدر غرب بازگرداند ؟! آیا هست ؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر