۱۳۹۰ دی ۳۰, جمعه

من او را دوست داشتم

شهامت از آن آنان است که خودشان را يک روز صبح در آينه نگاه می کنند و روشن و صريح اين عبارت را به خودشان می گويند، فقط به خودشان : "آيا من حق اشتباه کردن دارم ؟" فقط همين چند واژه... شهامت نگاه کردن به زندگی خود از رو به رو ... و هيچ هماهنگی و سازگاری در آن نديدن... شهامت همه چيز را شکستن، همه چيز را زير و رو کردن ...به خاطر خودخواهی؟ خودخواهی محض؟ البته که نه، نه به خاطر خودخواهی... پس چه؟ غريزه بقا؟ ميل به زنده ماندن؟ روشن بينی؟ ترس از مرگ؟ شهامت با خود رو به رو شدن... دست کم يک بار در زندگی... رو به رو با خود... تنها خود... همين...
حق اشتباه ... ترکيب بسيار کوچکی از واژه ها، بخش کوچکی از يک جمله... اما چه کسی اين حق را به تو خواهد داد؟چه کسی جز خودت؟
 
پی نوشت : باز هم پیشنهاد کنم که  کتاب من او را دوست داشتم آنا گاوالدا رو بخونید ؟ اگر خوانده اید بروید مرحله ی بعد و کتاب " دوست داشتم کسی جایی منتظرم" باشد را بخوانید...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر