برف از سر ناچاری می بارد
من این را می فهمم
مثل جاده ها که از سر ناچاری ادامه دارند
مثل تو که از سرناچاری رفتنت را بهانه کردی
من این را فهمیدم
اما هرگز نخواستم باور کنم
نه به خاطر تو !
به خاطر خودم و
چشمهایم که اشک خرج داشتن تو کرده بودند
من این را می فهمم
مثل جاده ها که از سر ناچاری ادامه دارند
مثل تو که از سرناچاری رفتنت را بهانه کردی
من این را فهمیدم
اما هرگز نخواستم باور کنم
نه به خاطر تو !
به خاطر خودم و
چشمهایم که اشک خرج داشتن تو کرده بودند
آفرین
پاسخحذف