۱۳۹۰ بهمن ۱۷, دوشنبه

میز کار خانم

تلفن می زدم یک سایت خبری که خبر فلان را از مترجم بیسار بگذارید روی سایت که بالای سرم ایستاد و پرسید که نامه را شما هم امضاء کردید ؟ نمی دانستم نامه چیست و با سر سوالش را نفی کردم . عکسهای برفی را می دیدم و یخ می زدم پشت مانیتور . خانم شین رفته شیراز ماموریت و خانم خ ( خ نوشته می شود و خ خوانده می شود !) هم نیامده .
من امروز به تنهایی در پارتیشنمان زندگی می کنم و چای سبز و بابونه را راهی لیوان پراز آب جوشم می کنم . زنگ می زنم به خانم مادر که حالشان را جویا شوم .تلفنی تاریخ رسیدن امانتی هایم را از کشور همسایه چک می کنم و به خرید های اینترنتی ام فکر می کنم . سر رسیدم را باز می کنم و زیر لب به ادمین سایت دانشگاه غر می زنم .تکیه می دهم به صندلی ام و فرو می رم در دسته های چرمش . از شما چه پنهان موقع هایی که احتیاج به تمرکز داشته باشم یا حتی وقت هایی که ملو و آرام هستم کفش از پا می کنم و چهار زانو خودم را بند همین صندلی می کنم و فاصله کیبرد تا کشو هایم را با چرخ های صندلی طی می کنم . یک گوشی هم دارم که همکارهایم به آن "گوشی دکتری" می گویند که در مواقع خوردن به کوچه بن بست همانا اثر گل گاو زبان و سنبلیته را دارد . راستی گل گاو زبان چقدر گران شده .آنروز بازار بودم سیری ده چوق ! در این حین نگاهی به سر رسید هم رنگ زمینه وبلاگم می اندازم -که اینروزها اگر پشه ای خیالش از ذهنم بگذر یک جای آن می نویسم "پشه گذشت " ! - کلی کار ردیف کرده ام که باید انجام دهم یکی از آنها گوش کردن به کارهای علیرضا تجویدی است و پاسخ اسکی که در فیس بوکمان کرده است . کار، کار است دیگر ! شاخ و دم ندارد که !

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر