۱۳۹۱ فروردین ۱۳, یکشنبه

اندر احوالات تو فقط به خانه برگرد ها

داستانش از این قرار بود که می خواندمش و حال می کردم که چه خوب است کوتاه می نویسد که برگردد .دعوتش می کند ؟ چرا رفته است ؟ موقع رفتن قهر کرده ؟ بی خبر رفته آیا اصلن ؟ چند سالش بوده وقت رفتن ؟ چند سال است که رفته ؟ الان کجاست ؟ کی بر می گردد ؟ آیا اصلن به برگشتن فکر می کند ؟ اصلن آیا انجا را میخواند و بر نمی گردد ؟ صندوق پست چی ؟ صندوقو نگاه می کنه ؟ و ....
بعد یک هو مثله دریا که زیر پاتو خالی می کنه ....
زیر پام خالی شد
و کسی از پیشم رفت
بعد احساس کردم باید واقعیت رفتنش را نادیده بگیرم
و
هی برایش بنویسم
که
" تو فقط به خانه برگرد "

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر