یک ماگ بزرگ خریدم .وقتی توی IKEA راه می رفتم احساس کردم باید یکی از اینها داشته باشم برای وقتهای که حالم خیلی خوب یا خیلی بد است . مال وضعیت های معمولی نمی تواند باشد .یکی هم نخریدم دو تا خریدم . گذاشتمش تا یک وقتهایی که دلم آب طالبی با یخ فراوون می خواد پرش کنم تا بدانم خوب این یک چیز معمولی نیست . زود تمام نمی شود . غیر معمولی ست در حقیقت . غیر معمولی می دانید چیست ؟ همان !
یا وقتهایی که دلم می خواهد آب جو بنوشم پرش کنم و بی دغدغه ی ریختن ادامه اش که در قوطی جامانده بنوشم و بعد قوطی بعدی .حالا سرکارم .ماگ لعنتی ترک خورده ام که ذره ذره دارد نابود می شود حالا دیگر بهتر است مراعاتش را نکنم ، حالم بهم می خورد ازش. از آدمهایی که دوام می آورند و ترک میخورند ،از دیوارهایی که تیکه تیکه می ریزند ، از درد هایی که ذره ذره آب می کنند ، از سرطان، از هر چیزی شبیه اینها خسته ام . از سکته هم که یک هو می زند و می برد تا بفهمی از کجا خورده ای خسته ام . دقیقن همین است .از آن زمانهایی که دست می اندازند در کتابخانه و می ریزند پایین . از وقتهایی که ظرف ها را به یکباره می ریزند و چند ثانیه بعد تکه تکه اش باقی می ماند . همین چند لحظه پیش از جلسه ای آمدم بیرون که منتظر باقی نشدم تا بخواهند با هم برگردیم . تنها آمدم. این غیر معمولیست ؟بله هست ! توی جلسه هم بر خلاف همه که ضمن تقدیر و تشکر از شما اولین جمله اشان بود، همه ی لف لف کردن و بیهودگی و فرسودگی کارشان را ریختم روی میز که اینقدرها هم چیز قابل تمجیدی نیست . بعد همه ساکت بودند وقتی حرف می زدم . همه یعنی بیست و چند نفر کارشناس مجموعه ی فلان که اسم مجموعه و مدرکمون رو همه داریم یدک می کشیم . از خودم ناراضی ام حتی ! که نتوانستم بلند شوم بگویم ای آقایان پپسی هم دیگر نمی شود برای خودتان باز کنید با این وض ، جمع کنید بروید ،آدمهای اینجا کم کم می میرند ، طاعون می آید همه را می برد ، باران دیروز با همه ی قشنگی اش آمده بود تا ما را دلخوش کند ، سرگرم کند ...
می دانید ؟مادرم در یک سکوت محضی زندگی اش را دارد می کشاند .من هم همینم . همین حالا دارم پرت و پلا می گویم . شماها خیلی هم لطف میکنید که الان می خوانید . هیچ آدمی گاهی نیست آروم بزند پشتت که هی رفیق بزن برو وضعت خراب است .همه یاد گرفته اند از خردی خودشان بگویند تا طرف بلند شود خودش را جمع کند و ادامه دهد .بهتر نبود بزنیم پشت هم و وضعیت وخیم هم را به هم اعلام کنیم ؟ بهتر نیست آیا که خیلی کارها را دیگر در حق هم نکنیم ؟