اینجا امن ترین جای دنیاست . بکر است . از همه ی مجازی ها بهتر .کسی نمیداند الان تو هستی یا نه . ایرانی یا در بلاد دیگری. چراغت روشن است یا خاموشی. پست می گذاری یا نه .برای که می نویسی یا نمی نویسی. یک جور خیلی خوبی است خلاصه .
بحث ما سر رفتن من یا رفتن او بالا گرفته بود . مهم رفتنه است ! یکی رفته . اوضاع مثل سابق نیست . رشته ها پنبه شده .حالا دنبال یقه ی فاعل می گردیم ؟ بنده از خودم می گویم سهم خود را دیدن و پذیرفتن مردانگی می خواهد .
... زده ام بیرون . پیاده_ یاد پیاده روی آیدا افتادم _ می روم سمت اتاق شش ضلعی که در های چوبی دارد شیشه های رنگی . اسم ندارد هنوز. چرا که نه ؟ اسمش را می گذاریم کندو کمون ! رفتم کندو کمون . نشستم .چند نفر حرف می زدند . دعا کردم . دعا یک انرژی است که شخصا بر می گردد به خود خود آدم . هیچ فضولی و دین و مذهبی را نمی طلبد. زدم بیرون .ماشین را بر داشتم.
...پشت چراغ قرمز دنیال بهترین و زودترین مسیر به خانه ام . ویبره تلفن پاهایم را می لرزاند . کسی نوشته کمک اورژانسی می خواهد . به صورت ناشناس واری چراغ اورژانس بالا و بیو بیو کنان _ یاد آژیر آمبولانس بلاد بیگانه افتادم _ مسیر خانه اش را پیش گرفتم. اینجا اوضاع خودم مطرح نیست . یک کمک غیر مستقیمی به خودم است . بالا و پایین می کنم ریسک ماجرا رو و قرار می شود من کار را به عهده بگیرم .یا می شود یا نمی شود !
داریم می رویم ببینیم جرات دارد یا نشود ؟