یک چیزی توی رابطه های بلند مدت است که اسمش هم حتی اگر رابطه نباشد و حتی اگر بلند نباشد ، آن هست . پس نقض می کنم اسمش را از رابطه های بلند مدت به یک "جور ِ بلد بودن ِ آدمها " . دست خودت هم نیست .کسی حرف نزند . خودش را تعریف هم نکند .یک جایی می رسد که تو حرف می زنی راجع به احساس و نیاز طرف که با یک اوهوم تایید می شوی یا سرش را تکان تکان می دهد . مثلا می روی با یک یال و کوپالی می نشینی رستوران ایتالیایی و منو رو باز می کنی . بعد چشمت می افتد به "پنه با مرغ " و از روی آن رد می شوی .اینکه یاد یک نفر بیفتی با اینکه او را بلد باشی فرق می کند . او را بلدی که او الان بود این را سفارش می داد و چنگال و کارد را چگونه در دستهایش بازی می داد و کی نوشیدنی اش را باز می کرد و چقدر از آن را با چه ضریب زاویه ای از آلفا توی گیلاس می ریخت و والخ .
خوب این بلد بودن اسمهای گونانگونی دارد مثل حدس زدن . مثلن می شود اینگونه باشد که خبر ها حاکی ست که شخص مذکور دیوارهایش را کاغذ کرده و قرنیز(غرنیز؟) ها را می خواهد رنگ مالی کند و پرده ها بزند ( پرده های اتاق) و فرش بندازد و تخت بچیند . خوب آیا شما تا به حال اتاق و اشیای ساکن در آن را دیده اید ؟ اگر پاسخ خیر است می رویم مرحله ی بعدی . بعد اگر به طرف گفته اید چیز خاصی برای چیدمان مثل آباژور یا یک میز گرد به منظور خاص با تابلو یا ... نمی خواهد بخرد ؟ و طرف در پاسخ خنده ی بی صدای گنگی تحویلتان داده یعنی بعله شما به بلد بودن شخص خاصی مبتلا هستید و در حال حاضر ما هیچ گونه تشخیص و تجویز خاصی نداریم ! تمام.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر