۱۳۹۱ آذر ۲۴, جمعه

شین نوشته بود خاطرات خود را در تکست های تلفن همراهتان به دوش نکشید ممکن است شهروندی آن را با فرو بردن دستش در جیب شما مال خود کند.فردای آن روز زس زنگ زده و می گوید خاطراتش را بردند البته او گفت تلفنش را همه ی دارو ندارش را!خوب از آنهایی که ازشون عکس نداشت خلاصی یافته چون اصلن آنها همه ی دار و ندارش نبودند .تلفن هیچ کسی را ندارم .توی صداش حزنی نبود و انگار دست کرده باشند توی جیبش و مبلغ معادل تلفن را برده باشند بود.بعد پرسیدم خوب تلفن من را از کجا آوردی گفت یک جایی یادداشت شده بود.جایش اصلن مهم نیست به نظرم.بعد گفت رفتم گوشی خریدم !پس همان ذوق کودکانه ی همیشگی جایگزین از دست رفته هایش شده بود .خیلی غیر ارادی پرسیدم چی .خوب ذوقش دو چندان شد که من پرسیده ام.رفیق فکر می کنی برند تلفن همرا شما چند ریشتر از همه ی آنچه در مغز من می گذرد را تکان می دهد؟آدمی هستم بعد از شکل گرفتن هدر مربوط به مغزم همه ی امور رفتاری و گفتاری ام را به سان سابق می برم جلو اما در ذهنم برای هدر مربوطه صفحه صفحه سوال و جواب می نویسم.به اینباکس های کسی فکر نکنید.بهای آنچه از شما به یغما می رود هیچ هم ارز دیگری نیست.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر