۱۳۹۱ بهمن ۱۶, دوشنبه

ایستاده ام پای هیچ چیز

همان سنت ویرجینیا ولف .رفته باشی سالن آرایش و انگار توی بقالی باشی و یادت بیفتد شیر برای قهوه هم برداری و آبمیوه برای صبح و اسنک برای وقتی که نصفه شب خوابت نبرد و ...  پای صندوق ایستاده ای و اضافه می کنی به لیست فاکتورت : ناخنها هم مرتب شود ، صورت هم ماسک می خواهد ، ابرو ها هم بعله ، مو ها هم بعله ... 
خوب حالا زده ای بیرون و چند گرمی از وزن موها و ناخنها و بدنت کم شده .تو هنوز زنده ای .داستان خیلی کمتر از بیست و یک گرم معروف است .گاهی انسانها کم کم کــــــــــــــــــم می شوند و وقت کوچ خیلی علی احساب اصل داستان را پرداخت کرده اند 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر