عطر خودت را بخر. یکی از آن همیشگیها را. حالا همهی آنچه سلاح سرد است را داری. کافی است نگاه کنی. چشم بدوزی. به لبهایش وقت حرف زدن. آی از کارایی ضربهی تیررس نگاهش در امتداد ترقوهات...
کار را تمام کردهای. یک دلدادهی دیگر را جان دادهای. با همان عطر قدیمی! بگذار همهی شهر را جنون بوی تو دیوانه کند. بگذار همه یک درد داشته باشند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر