۱۳۹۲ خرداد ۲۵, شنبه

رقصی چنان میانه میدانم آرزوست




لوك داشت مي رفت كانادا. ما دنبال يك ميداني مي گشتيم كه برقصيم. هر دفعه بر نقطه ي  ثقل مي چرخم، آخ رقصي چنان ميانه ي ميدانم آرزوست...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر