دارو خوردن, هر روز, راس ساعت, به یاد سپردنِ طعم قرصها, ست کردنِ اینکه کدام چندتا را با هم ببلعی که حالت دیرتر هم بخورد…اینها خیلی درد دارند. نمیشود به کسی که لیوانِ آب را گرفته مقابلت و قرصها را گذاشته در پیشدستی گفت که از خوردنشان خستهام. نمیشود حالیش کرد. من اما سرم را میاندازم پایین و میگذارم تو نُه قرصِ درون پیشدستی را با شیوهی خودت قورت بدهی و چهرهی تلخشدهات را در هم بکشی. هر دوی ما به یاد داریم قوطیهای قرصهای مرا…
+
+
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر