چه كاري است وقتي آدم ميتواند مست و خوشش باشد برود ساقي شود؟ زيتونها سرحال و شق و رق. پنير؟ برشهاي خيلي عشقي. چيپس و ماست و اينها هم كه اصل داستان است. اما او از موزيكهاي لايت موو كرده روي مست چشات آقا. اويش؟ چرا كه نبايد در آغوشش گرفته باشد و از كتف به كيفيت شانهاش فكر كرده باشد. فكري در عالم مستي.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر