صداي پام اين روزا كفشهاي تلق تولوقي نيس كه روي سنگهاي دفتر مردهاي چشم چران را وسوسهي ديدن صاحب صدا كند. صبح كتوني سبز خوبه با بندهاي زردي كه داد ميزنند از نويي را از بساط جيم خارج كردهام و پوشيدم و كوله انداختم دوشم. صداي پام همونقدر كه كفشها سبك و پَر و خوب هستند هم نيست. صداي پاي اسب است. پيتيكو پيتيكو كنان.
هيچ يادم نرفته وسط جلسه ديروز زدهاند فلاني مسئول فلان جا و هيچ دل نگرون ستارههاي سر دوش نداشتهام نبودم و نيستم. امروز همان صدا خيلي كژوال دارد ميتازد هنوز.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر