يك وقتهايي كه وقت ندارم، خستهام، حوصلهي صفحه خواندن ندارم، وقتهايي كه بايد يك راست بروم سراغ تخت خوابم و يك ملحفهي سفيد بكشم روي كل ماجرا، وقتهايي كه سرم از سكوت سوت ميكشد، وقتهايي كه زر و زر اضافي دارم توي سرم، وقتهايي كه حتي لذت خوردن هم بر من غالب نيست، وقتهايي كه عكس هم نميبينم، وقتهايي كه سفرم نيست، وقتهايي كه عين برنج دم نكشيده ميمانم بايد بيايم اينجا و بين لاگ اين و لاگ اوت فقط آيدا را بخوانم بروم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر