خيلي طبيعي است وقتي جاي خوابت از جاي ثابت هميشگي تبديل مي شود به جاي معلق و هر جا حالش را ببري، وسط خواب بپري و فكر كني كجايي. بعد از يك مدتي كه پريدي خيلي اتومات جواب مي دهي هر جا كه هستم! و بعد مي خوابي. اما امان. همه ي آدم ها، از من بگيريد تا آقا حتي پرزيدنت اوباما كابوس دارند. خيلي واقفم به اين امر(سلام و احوال پرسي) كه كابوس خيلي مي تواند جدي گرفته نشود. اما يك جايي اگر هي تكرار شود، شب ها كه قبل از خواب ترست مي گيرد و زير پوستي مي پرسي يعني امشب هم؟؟!
هنوز كابوس هست. كابوس هايم اول ها اتفاقاتي بودند كه در طي روز از رويم رد شده بودند حالا اما اينجوري نيست. در ليست ترس هايم يك ترس است كه همان كابوس است. با خودم فكر مي كنم حالا كه دهه ي سوم دارد گاماس گاماس تمام مي شود، كار مي كنم و زندگي و حواسم به دوره ي تخصص فلان است چرا كابوس تجاوز تمامي ندارد. با خودم حتي فكر كرده ام بروم بشينم پاي حرف و قهوه ي افرادي كه اين جوري شده اند( اينجوري ترس راوي ماجرا ست). بعد به خودم بگويم ديدي ترس نداشت؟ ديدي نمي ميري؟ يك تجاوز ساده بود! اما از اون ور ميدان اون موقع ديگر عكس بوسه هم ببينم زارم هوا مي رود. بياييد اين جوري فكر كنيم كه متجاوزين چرا دلشان مي خواسته به زور اين كار را بكنند؟ حال مي داده؟ خوب شو مي كرديد ماجرا را. كسي راه نمي داده خوب يك راه ديگري پيدا مي كرديد. بروم با آنها صحبت كنم و قانع شان كنم ترس تجاوز چقدر لذت هم آغوشي ام را دارد پاره پاره مي كند شايد راضي شدند. خلاصه كه شب ها وقتي روي كاناپه دارم گل خواب را نوبر مي كنم با صداي نه نه از خواب مي پرم. بعضي ترس هاي ما ريشه اي دارد در پس شكل گيري نطفه مان. آنها را پيدا كنيم شايد براي هميشه كول شود ماجرا.
عین همین کابوسهای تکرار شونده رو من دارم. توی کابوس فقط می دونم یک چیز ارزشمند رو گم کردم و در به در دنبالشم . آخه لامصب لااقل بفهمم چیه که گم شده
پاسخحذف