زاناکس
۱۳۹۲ آبان ۱۲, یکشنبه
تا صبح نخوابيده بودم. چند قدم با دريا فاصله داشتم. پولك هاي آفتاب پهن شده بود روي موج هاي دريا. كنار گوشم زمزمه كرد صبح است ساقيا. چشمهايم را بستم. نرم و آرام خوابيدم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر