۱۳۹۲ آذر ۱۰, یکشنبه

يك مكعب مستطيل شيشه اي در ابعاد يك و نيم متر يا دو متر كنار يكي از ديوارهاي خانه است. از اولش دوستش نداشتم. شايد هم مي خواستم با دوست داشتن مرد مبارزه كنم. چرا؟ چون مريضم. چون ياد نگرفتم با دل خوشي هاي يك نفر سازش داشته باشم. دنده ي لجبازي را اما خوب بلد بودم جا بزنم. به هر حال ساكن شد مكعب مستطيل با تجهيزات مفصلش. براي بعضي ها نشان آرامش و براي آدم هايي هم بي معنا بود. ساكنينش را فيش ناميديم. برگردان فارسيش(ماهي) برايم معني ماهي قرمز كوچولوي هفت سين يا قزل آلاي سرخ شده ماهي تابه بود. بعد از آن اتفاق تنها چيز مشهودي كه از مرد در خانه ماند همان بود وبس. چند بار تصميم گرفتم ردش كنم اما نشد. خوب ابعادش خاص بود. يك جوري ساكن شده بود كه بعضي ها حالشان را مي پرسيدند. كه فيش ها خوبند؟ بزرگ شدند؟ 
آخري ها هم جور و هم خانه شده بوديم. يك زن و چند تا فيش. بگذاريم بگيم وقت خواب است و بقيه اش باشه براي بعد. بگذاريم زاناكس فرار كند. 

۱ نظر:

  1. ما هم داریم یکی. اتفاقا" مال اوست که من باهاشان سازش کرده ام. چقدر ما شباهت داریم به هم!

    پاسخحذف