از چهارشنبه های سخت بود. برای تسکین می روم زاناکس. بعد چشمهایم را می بندم و می زنم جلو تصویر را. چند ساعت بعد لباس رقص بر تن دارم و دارم می چرخم. چند ساعت بعد جمعی خنده کنان کف می زنند تا تولدی را جشن بگیرند. چند ساعت بعد ترش گرمکن می پوشم و شهر را ترک می کنم. دور می شوم. دورتر. ساعت بعدش دورترتر. دورِ دور. خسته مه.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر