۱۳۹۳ اسفند ۱۱, دوشنبه

یک زخم کوچک روی دستم موند. داشتم با سین حرکت جدید را تمرین می کردم که دستش خورد روی دستم بالاتر از انگشت ها و زخم شد. کمی بعد تر کمی هم خون آمد. مهم اینها نیست. مهم اینست هر وقت دستم را نگاه کنم، دست سین را می بینم. صورتش را، نگاهش را و همه وقت هایی که بر هم سخت گرفتیم. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر