نشستیم پشت میز کافه. چای و کیک هویج سفارش دادم. دوست داشت از کیفیت رابطه اش می گفت. چه خوب گوش می کردم. کیفیت همیشه مهم تر از کمیت است. بعد توی گلوم هزار تا قناری می خواندند که خوشا به حالم برای همه وقت هایی که از سوز سرما طاقتم بریده بود. حالا در سینه ام اردیبهشت است. درخت های گیلاس شکوفه کرده اند.
چه صبورانه درد را به جان کشیده بودم. بعضی آدمها در زندگی آدم باید بیایند تا درد رفته شدن را یاد آدم بدهند. تا گوشت را به صدای قناری هایت بنوازند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر