۱۳۹۴ آذر ۱۴, شنبه

ماهی فروش ها زندگی را چوب می زنند به بیست و یک

سبزیهای تازه رو ردیف چیده . ترب ها رو آب زده. قرمز تر و خوش حال ترن. بوی نعنا و سیر تازه ورودی بازار محلی رو پر کرده. مرد جوونی اون وسط وایساده ماهی چوب می زنه. درشت هیکل و کم لهجه و ریش سیاهه. بو می کشم. بوی ماهی. بوی دریا. بوی جایی که حالم رو خوب می کنه. ماهی تازه می گیرم. سبزی پلوی محلی با سیر تازه و فراوون برای ظهر بپزیم. نارنج تازه و تخم مرغ محلی بخریم. نون کنجد دار بگیریم و برگردیم خونه رو آب و جارو کنیم. صندلی رو به تراس رو ، خاکش رو بگیریم و بشینیم بی هیچ عجله ی رفتن.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر