من زنی هستم که در چند روز بعد از حلول سی سالگی تصمیم گرفته اولین فسنجون عمرش را بپزد. گردوهای شکسته را آسیاب کرده و سپس مرغ تازه را با پیاز ریز شده و ادویه پخته و رفته روی تخت دراز کشیده و چُرت زده. چه وقت روز؟ غروب. بعد که بوی مرغ نزدیک به پختن شده گردوها را به آنها اضافه کرده و برگشته به تخت. چُرت؟ زده! خسته بوده. خیلی بازار را راه رفته بوده. ساعت ده ونیم بیدار شده و رُب انار را به مرغ و گردویی که حالا خوب روغن انداختن اضافه کرده و یک سیب زرد را با پوست رنده کرده و به مخلفات اضافه و تمام ! اولین فسنجون خانم زاناکس بسیار ملس و عاری از شکرآماده است. برنج دودی را با روغن کرمانشاهی کته کرده و فیلم بِرنت را پلی نموده. ساعت شب است و شب که همه می روند برای خواب، زمان بهتری برای بیدار شدن و فسنجون خوردن و فیلم دیدن است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر