حالش خیلی خوب نبود، زنگ زد بگوید دوستم دارد. آدم باید کسی را داشته باشد که وقتی حالش خوب نیست به او زنگ بزند و بگوید دوستش دارد؟ کاش شنونده عاقل باشد یا عاشق؟ کاش بتواند همه چیز را بگذارد پای حال همان لحظه ی گوینده که برای شنونده هم پنیری جا به جا نشود. کاش کلن آدمی همه را مست فرض کند که از سر مستی حرف می زنند. آن وقت نه حسابی می ماند نه کتابی. نه توقعی و نه تصوری. مست بوده یک چیزی گفته.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر