زاناکس
۱۳۹۵ آبان ۴, سهشنبه
صبح که صدای اولین بارون پاییزی می اومد من بر گشتم به تخت. سحر داشت می زد به آسمون و بی خوابی یواش و آروم به من. پامو دراز کردم توی تخت. ملافه خیلی خنک بود. در تراس اتاق خوابم باز بود. قرص ماه خواب بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر