هوا سرد شده. همینطوری که جمع شدم روی صندلی دارم تست می دم و می دونم با همه ی وجودم اونجا نیستم. یک جاهایی بهم سخت می گیرن. از مصاحبه دکترا هم سخت تره برام. تلاش می کنم برای اینکه جا نزنم اما یک چیزی ته وجودم می گه بزن زیر میز و کافه رو بهم بزن. خیلی مقاومت کردم این کارو نکنم. چقدر رد پا از جاهای مختلف زندگی که اینکارو کرده بودم اومد توی ذهنم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر