خواب لشگر کشیده و من به دلخواه تسلیم. ساعتها روی کاناپه بیدار و خواب می رم. فکر می کنم همه چیز خودشون یه پایان مشخصی داره. بیخودی زور نزنم و این گوشه چرتمو بزنم، بیگ لیتل لای ببینم، پیتزا سفارش بدم، شب شد شمع ام رو روشن کنم و بین اش حسابی بخوابم... هر وقت دلم خواست هم از کاناپه مهاجرت کنم به تخت. فردا شنبه است؟ فردا هم مهم نیست یه چیزی می شه خودش.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر